نگاهی به کتاب «سنت و اصلاح» عبدالله عروی
آیا عبدالله عروی مباحث و جنجالهایی را که با کتابهای « الأيديولوجية العربية المعاصرة: ایدئولوژی معاصر عربی» و «العرب والفكر التاريخي: عرب و نگرش تاریخی» آغاز کرده بود، با کتاب «السنة والإصلاح» به پایان برده است؟ آیا این پایان به همان سرنوشتی دچار میشود که عملیات نوگرایی و ایدئولوژی مدرنیته در کشورهای عربی با آن سروکار دارد؛ سرنوشت روشنفکر رادیکالیستی که نگرش وی در انتخابهای بشری، عقلانی، سکولاریستی، دموکراتیک و سوسیالیستیاش گنجانده شده است و در رقابت تنگاتنگ با شیوههای نوین، ایدئولوژیهای تازه، خواستهها، گرایشها یا اهداف اجتماعی، سیاسی و اخلاقی هویدا میگردد؟ عبدالله عروی پس از این کتاب دربارهی تاریخی شدن چه میتواند بگوید؟
هنوز اصل «مبارزه طلبی و پاسخ دادن» که آرنولد توینبی به آن قایل بود، در عرصهی تاریخ صحیح است. همیشه غرب ـ به ظاهر ـ الگویی است که در برابر ماهیت عربی رقیب بوده است؛ ایدئولوژی عربی، ملی گرایی و سوسیالیسم که با سنت مصالحه کرد و سپس در آن غوطهور گردید، به حکم روش گزینشی خود، در عمل با غرب ـ با تمام برداشتی که از غرب داشت ـ سازش نموده است. سازشی که در اصل سیاسی است، ولی در حقیقت از نوع تبعیت، ماهیت و پذیرش یا تسلیم نهایی در برابر یک امر قطعی است. (اقدامات صلح عربی که به سال 2002م در کنفرانس بیروت با اجماع مقرر گشت، و نیز پیماننامههای کامپ دیوید، اوسلو و وادی عربه، خود دلیل روشنی بر این مطلب است). افزون بر این که بخشی از غرب یا فلان غرب، در حقیقت پارهای از ساختار جوامع عربی و تاریخ درونی آن گشته است. عروی این نتیجه را در کتاب «العرب و الفکر التاریخی» پیشبینی کرده بود، آن گاه که گفت: «طرفداران منطق سنتی، به رغم حملات فراوان خود بر ضد استعمار فکری و فراخوانیشان به اصالت، راه را برای سازش با غرب آماده میکنند و در اهداف خود با بورژوا و سرمایهداری عربی هماهنگ میباشند ... ».
ظاهرا اسلام مبارز یا جهادی، مقاوم، مانع، مخالف جامعه و دولت ـ هر جا که تشکیلات و ابزارهایش یافت شود ـ و به طور کل اسلام مبارز در برابر هر تشکیلات اجتماعی یا سیاسی ـ با این که خودش تشکیلات خوبی را سامان داده است ـ و نیز اسلامی که خواستار خرابی و هرج و مرج است و به مدیریت وحشیانه نظر دارد و مدت کوتاهی است که دولت اسلامی یا دولت خلافتش از خاکستر دوران سربرآورده است، ظاهرا این اسلام مبارز به الگویی تبدیل شده است که با همگان سرجنگ دارد. و اصلاح مورد نظر عروی پاسخی به این مبارزهطلبی و واکنشی در برابر آن است. این بار اسلام، موضوع فکر و سیاست است.
بیداری اسلامی که از دل حکومت ملیگرا جوشید و در آن ـ به تعبیر عروی ـ اصالت و تکنولوژی همزیستی داشت، ملیگرایان و اکثر سوسیالیستها را به خود جذب کرد و تفاوتها پوچ شد، تا جایی که دیگر تفاوت چندانی میان گروههای اسلامی و ملیگراها و سوسیالیستها و سکولارها باقی نمانده است. خصوصا سکولاریستها که سکولار بودنشان تنها به حدیث «گرده افشانی درخت خرما» بسنده، ساده و محدود شده است. طبق دیدگاه برتر، بدین سبب است که عروی اسلام مکه را از اسلام مدینه و اسلام دمشق تفکیک میکند و گرایش خود به اولی را توجیه میکند، پیش از آنکه در سیاست و در تاریخ گرفتار شود.
به گمانم همین کشمکش درونی که کشمکشی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است، از نظر نگرش و شیوه باعث تولید کتاب «السنة والإصلاح» شده است، و گرنه چه معنی دارد که چارچوب نظری اصلاح چنین تعیین شود: «احیای مدرسهی اعتزال، گسترش مفهوم هجرت از جهت زمانی و ممنوعیت آن از لحاظ مکانی، احیای مکتب خوارج که بر مبنای نپذیرفتن هر نوع تفکیک میان اعضای جامعهی ایمانی استوار گردیده بود و در صداقت هر کس که ادعای تماس مستقیم با آفریدگار داشت، تردید میکرد و از هر کس که به اصطفای الهی باور داشت، تبری میجست. گذاشتن چنین مذهبی در چارچوب جامعهای باز بر خلاف تجربیات قبلی است. و نیز اعتبار دوباره دادن به مکتب ارجاء یا تعلیق حکم دربارهی مسلمان یا کافر خواندن افراد یا مؤمن و مشرک دانستن مردم، یا شاخصهی ایمان چیست، آیا عملکرد اندامهاست یا نطق به زبان یا تصدیق و تأیید قلب ...؟ یا رها کردن این امور به زمانی که همه چیز در یک لحظه تغییر میکند و به تأخیر انداختن و موکول نمودنش به خداوند تا روز حساب و کتاب؟ پایبندی به منهج ابن حزم و فلسفهی انتقادی وی، مثلا او گفت: هرچه در راستای شریعت نیست، یعنی هرچه بر وحی پیشی گرفته است، من آن را نمیپذیرم، مگر آنچه حواس آن را تأیید کند یا از امور بدیهی عقلی باشد. و هرچه در رابطه با شرع است، یعنی متعلق به وحی است، من از مسائلش تنها چیزهایی را قبول میکنم که رسول الله به زبان عربی فصیح و آشکار گفته باشد».
بنا بر این موضوع فعلا، واکاوی تعریف اسلام در مقام تضاد با سنت است که اسلام سیاسی مدعی پیاده ساختن و اجرای آن میباشد. همواره آن سخن حسن البنا در هر کوی و برزنی تکرار میشود که: «اسلام، دین، دنیا و دولت است .. شمشیر و مصحف است». موضوع خود اسلام و «اسلام راهکار است» میباشد.
واکاوی تعریف اسلام به ظاهر واکاوی تعریف خویشتن است تا بحران هویت فردی و جمعی یا هویت امت به طور قطعی برطرف شود، نه بر این اساس که هویت فرد همان تولیدات فرد در دو بعد مادی و روانی در حال و آینده است و همچنین هویت امت همان تولیدات جمعی در دو بعد مادی و روانی در حال و آینده است، بلکه بر اساس احیای تجربهی نبوی میباشد، یعنی به نحوی که به تعبیر خود عروی «آیندهی تازه در برابر منطق گذشتهی راکد کرنش کند و در نتیجه، به رغم دستاوردهای جزئی، طرفداران گذشته را که به ضرورت اصلاحات قانع نشدهاند، تقویت نماید».
این موضعگیری از چنین اندیشمندی شگفت انگیز است که پیشتر میگفت: «کافی نیست که مثلا گفته شود علی عبدالرزاق هنگامی که کتاب «الإسلام و أصول الحکم» را نوشت، بر دعوت به خلافت فایق آمد و مشروعیت نظام ملیگرای موجود در مصر را بارز ساخت. چون باید ببینیم آیا او با استفاده از شیوهی فرصتطلبانه و گزینشی خویش در تعامل با دستاوردهای تاریخ اسلامی، راه را برای جنبش اخوان المسلمین هموار کرد یا خیر؟ کافی نیست که بیانات یک اندیشمند سلفی و گزینههای سیاسی او را ثبت کنیم که با نظرات علی عبدالرزاق یا سید قطب، عقاد، خالد محمد خالد، علال فاسی و مالک بن نبی متفاوت است، زیرا باید میزان تأثیر منطق مشترک همگی ایشان را در دراز مدت در آفرینش فرهنگی نامناسب با خواستههای جامعهی نوین جستوجو نماییم».
نمیدانیم چرا منطق علی عبدالرزاق فرصتطلبانه، گزینشی و تلفیقی است که راه را برای اخوان المسلمین هموار کرده است، ولی منطق عروی در کتاب «السنة والإصلاح» چنین نیست؟! روزی که علی عبدالرزاق کتاب «الإسلام و أصول الحکم» را نوشت، هدفش خودنمایی و شهرت و یا مغلطهی شخصیتی در جامعهی عربی و اسلامیاش نبود و دنبال هویتی گمشده نمیگشت، آن اندازه که عروی در کتاب جدیدش در پی آن است.
پرسشی که باید طرح شود: آیا پیشنهادهایی که عروی با مهارتی قابل توجه ارائه میدهد، صرفا برای بررسی خود سنت مطرح شده است، چه عموم سنت، چه سنت متناقض یا هر سنتی اسلامی؟ اگر پاسخ مثبت است، که باید هم چنین باشد، آیا تا هنگامی که نقد فقط به ارائهی تعارض در جوانبی از سنت با جوانب دیگرش معطوف باشد و تا زمانی که مرجعیت گفتوگو کنندگان و مذهب و روششان یکی باشد، آیا این مباحث باعث تقویت پایگاه سنت نمیشود و بر قوت و رسوخ آن نمیافزاید. آیا این نوعی قرائت رساله به وسیلهی رسول نیست؟ اگر نتیجهی مورد انتظار همان نوسازی سنت، تقویت ارزشهای اعتدال و تسامح، گشایش دروازهی اجتهاد و تحکیم عقل در عبادات و معاملات یا معقولسازی آنهاست، پس نمیتوان این را از آن جدا کرد. آیا آن گاه سنت جدید از ماهیت سنتی خویش دست میکشد و انتقاد عروی به سنت بدین ترتیب اضافه یا بدون موضوعیت میگردد؟
آنچه در کتاب سنت و اصلاح مسکوت مانده همان پسزمینهی تحلیل است، یعنی رخداد و زمان از دوران اشغال عراق توسط آمریکا و توانمند شدن عربهای مسلمان به وسیلهی غربیان مسیحی و یهودی در برابر حکومتهای ملی و نیز در برابر عربهای مسلمان دیگر. این در تاریخ عربی و اسلامی پیشینهی زیادی دارد و همواره کشمکش میان اهل سنت و مخالفان یا سنی و شیعه ادامه داشته است. تصور میرفت رسالهی «السائلة»، هرچند به عنوان یک ضمیمه برای کتاب سنت و اصلاح انتشار یابد تا التباسات و اشکالاتش را برطرف نماید. البته اگر خودش مناسب نقد و پذیرش نبود. نقد سنت و احیای تجربهی وجدانی پیامبر محمد که محور اساسی کتاب هستند، در دو خط موازی حرکت میکنند و ان شاءالله به هم خواهند رسید.
شایسته است چکیدهای از تحلیلات عروی در رابطه با منهج فکر مغربی عربی معاصر را نقل کنیم تا پیشدرآمدی باشد برای یک بررسی منصفانه و خوانشی تطبیقی، یعنی خوانش عروی با خود عروی:
1.نگرش سنتی که در شیوه و تصوراتش با نگرش نوین مخالف است، خودش را نمایندهی امین تجربیات تاریخی میداند و جامعهی مغرب هم نسبت به آن چنین برداشتی دارد. بنا بر این بازتابش را در همهی قشرهای جامعه میبیند.
2.نگرش سنتی آن اندازه که با شیوهی مبتنی بر این تصورش که حقیقت موجودی کامل در مکان و در زمانی مشخص است، شناحته میشود، با احکام عینی و ذاتی خویش قابل شناسایی نیست. این نگرش گمان میکند که حقیقت گهگاهی به یکباره مکشوف میگردد و به تدریج در شکلهای مشخص و متنوعی که احتمال بازگشت کامل و مکرر را داشته باشد، شناخته نمیشود.
3.هر اندیشهای که چنین شیوهای داشته باشد، با هر موضعگیری اجتماعی و سیاسی، باز هم ناخواسته نگرش سنتی را تقویت میکند.
4.هرگاه نگرش سنتی بر جامعهای چیرگی یابد، کشمکش قشرهای اجتماعی در آن متمرکز میگردد، زیرا منافع و مصالح آنها را به استفاده از این شیوهی مخصوص وامیدارد. پس کار سیاسی در چنین شرایطی باعث پیشرفت نمیشود، زیرا مراکز سنتی را تعمیق میبخشد.
5.به یقین هر کوششی برای ورود افکار جدید، ولی پنهان در لباس افکار قدیمی، با ادعای صرفهجویی در وقت و تثبیت اثرگذاری یا وفاداری به گذشته و تقویت شاخصههای ملی و قومی، باعث تثبیت سنت میگردد، و خود را به بیاهمیتی محکوم میکند.
6.اگر میخواهیم در کار گروهی خود رونقی ببخشیم یا ابتکاری واقعی در کنشهای سیاسی و فرهنگی خویش داشته باشیم، باید انقلابی فرهنگی به پا کنیم که همهی قشرهای جامعه را در برگیرد و شیوههای تازه بر آن چیرگی یابد، به همان شکلی که در نقطهی مشخصی از جهان پدیدار گشته است، نه در پوششی عاریتی از گذشته.
7.لازم است میان خصوصیت و اصالت تفکیک قایل شویم؛ اولی یعنی بنای یک شخصیت متمایز و الهام گرفته از دادههای عصر حاضر که خودش نیز از نتایج گذشته است و فرد نمیتواند با ارادهی خویش آن را نفی کند. و دومی یعنی ماندن بر روشی اجتماعی و رفتاری و ... که سرچشمهی مسیر ما بوده است، ولی امروزه دیگر شایستهی شرایط کنونی نیست، چون هیچ پدیدهی ثابتی در تاریخ وجود ندارد.
باید به خواننده این سخن عروی را متذکر شوم که: «پیوند ما با میراث اسلامی در واقعیت امر به طور کامل و در همهی عرصهها بریده شده است و استمرار فرهنگی ما را گول میزند، زیرا هنوز آثار مؤلفان پیشین را میخوانیم و دربارهی ایشان مینگاریم و این یک سراب است. عامل عقبماندگی فکری ما همان فریب خوردن به آن آبنما و ندیدن گسست واقعی است. در نتیجه حتما ذهن عربی از واقعیت خویش جدا میماند و از آن عقب میافتد، بدین سبب که وفاداری به اصل را حقیقتی واقعی دانستهایم، با اینکه از دیرباز به آهنگی رومانتیک تبدیل شده است». او میافزاید: «قطعا اندیشهی سلفی بر اساس تجربیات وجدانی و درونی خود چنین گسستی را نمیپذیرد، ولی استدلال به وجدان به طور ضمنی صحت گفتار مرا تأیید مینماید، زیرا تجربیات وجدانی و درونی از لحاظ نظری و تحلیلی قابل تعمیم نیست، و صرفا در پی اعتقاد به کشف است». این را تذکر دادم تا تناقضگویی عروی را در کتاب سنت و اصلاح هنگام تحلیل دربارهی سنت و ایدئولوژی با آنچه در «التوبة إلی الذات: بازگشت به خویشتن» میگوید، برای خواننده آشکار گردانم. «بازگشت به خویشتن» در واقع ارجاع دادن به تجربیات وجدانی و درونی است که مقتضی اعتقاد راسخ به کشف شهودی میباشد و نمیتوان آن را از لحاظ نظری و تحلیلی عمومیت بخشید. همچنین وقتی کوشید «افکار جدید را در لباس افکار قدیم، پنهان و وارد نماید» و بدین وسیله بر عقلانیت لباس اعتزال، بر دنیاگرایی و برابری لباس خوارج، بر تسامح دینی لباس مرجئهنگری، و بر نقد لباس فلسفهی ابن حزم بپوشاند؛ کسی که عرصهی کار عقل را در هرچه بر وحی پیشی میگیرد، محدود میکند.
نظرات